شعر= بوی خاک وامنان
14 بازدید
موضوع: ادبیات فارسی
بوی خاک وامنان
سراینده: سید محمد مهدی حسینی وفامهر

در خلوت کوه قاف / مجموعه شعر (۲) ، شعر ۱

باد را چون همرهی کردی رسیدی بام دشت
لحظه‌ای باید نشست با سبزه‌ها همسایه گشت

تا خنک گشتی‌ نوای دلنشین آب گوشت را نواخت
خیمه‌ گاه زیر درختان تا سحر گاهان بساخت

یاد دار بر درگه این سرزمین افتاده امروزت گذار
چشم بگشا بر زمین بر آسمان بر مرغزار گلعذار

هر چه گفتم وامنان مقصود ازین گفتار بود
هرچه گویم وصف این کوهسار بی دیدار چه سود

آسمان گویی در این خطه مماس است‌ بر زمین
ابرها پرواز دارند ریزش باران و رعدش در کمین

این سپهر هر شب پر از هر نور و انجم‌‌ می‌شود
سینه‌ مالامال شوق با پای عریانش شتابان می دود

نم‌نم باران چو ریزد بر سر و روی زمین وامنان
بوی خاکش، بوی گل‌های معطر می‌رود تا عمق جان

چشمه سارانش تو گویی از بهشت اینجا رسید
از بلندی‌ها روان گشت کِشته‌ها را جان دمید

سرزمین سرخ گل‌های پر از عطر دلاویز گلاب
وامنان است زادگاه بر این همه گل‌های ناب

زعفران گسترده در دامن دشت و کوهسار وامنان
می‌کشد خطی چو خون با نازها بر دیدگان مردمان

جنگلی پرپشت بینی تا افق پیچیده در شاخ درخت
وامنان چون پادشاه با زیور و تاجی نشسته روی تخت

رهگذر گشت این وفامهر چند روزی بیش نماند
توشه‌ی گل چید و خاطر کرد و در قلبش نشاند

بود‌ مردی پر توان آکنده قلبش خدمتی جاری کند
در گذار عمر خود از چشمه جوشان عشق کاری کند

با توان و توشه‌ی فکر بلند پرواز مردی زین زمین
سخت کوش و پر ز نیرو، رهروی با کفش‌های آهنین

گونه‌های کشت داد طرحی دگر در سرزمین وامنان
یاد مانَد از محمد احمدی نامی به طومار زمان

تا بگویند خدمت او کرد رنگین سفره‌های مردمان
زنده دارش نام او آیین او را تا ابد ای مستعان